این نانوای عزیز به دلیل کهولت سن، دیگر قادر به اداره نانوایی نبود و هیچیک از فرزندانش نیز علاقهای به ادامه کار پدر نداشتند لذا بالاجبار دکان نانوایی را به مباشر سپرده بود.
در اینجا به نظر میرسد که خالی از لطف نباشد جهت آگاهی آن دسته از خوانندگان محترم که با نظام دکانداری در نانواخانه آشنایی کمتری دارند، به چند نمونه از روشهای اداره کردن دکان در این صنف اشاره کنم.
الف) صاحب یک نانوایی ممکن است یک نفر باشد یا اینکه دو یا چند نفر با هم در آن شریک باشند. معمولاً در صورت مشارکت، یا یکی از شرکا، مدیریت کار را عهدهدار است و به شریک یا شرکای دیگر ماهیانه مبلغی به عنوان حقالسهم میپردازد یا اینکه سالیانه مدیریت دست به دست میشود یعنی هریک از شرکا یک سال به صورت کامل از عایدی نانوایی برخوردار میشوند.
ب) یک نانوایی را یا مدیر شخصاً اداره میکند یا شخصی را که معتمد است، به عنوان مباشر به کار میگمارد و این شخص در درآمد نانوایی با مدیر به مقداری معین که از پیش تعریف شده است، شریک میشود.
ج) در آخرین شکل که فکر میکنم در حال حاضر بیش از هشتاد درصد نانواییهای شهر تهران بدینصورت اداره میشوند و یکی از دلایل مهم و بخشی از معضلات موجود در حوزه نان نیز از همین مسأله نشات میگیرد، نوع اجارهداری است. در حالت اجارهداری همانگونه که از نامش پیدا است، صاحب دکان، محل کار خود را که مجهز به آب، برق و سیستم حرارتی مناسب است همراه با جواز کسب، ابزار، وسایل و سهمیه آرد، در قبال مبلغی معین که ماه به ماه پرداخت میشود به صورت سالیانه به شخص دیگری اجاره میدهد. در این روش متاسفانه به دلیل اینکه اجارهدار باید ماهیانه مبلغ قابل توجهی را به صاحب دکان بپردازد، نه تنها قادر نیست فکری به حال کیفیت نان تولیدی خود کند بلکه به جهت جبران هزینهها و سرعت دادن به کار، همیشه کیفیت فدای کمیت میشود.
در تمام شکلهای اداره یک نانوایی، آنچه باید حرف اول را بزند، صداقت است و در نانواخانه نسبت به سایر صنوف، کمتر میشنویم که از خیانت در امانت صحبت شود. اصولاً همانطور که نزد اذهان عمومی نان از جایگاهی ویژه برخوردار است، این جایگاه در خود صنف نیز به نوعی توام با قداست است.
اگر اشتباه نکنم سال 86 بود که نانوای داستان ما که نامش حاج تقی بود، به محل کارم آمد و درخواست کتبی خود را که از قبل آماده کرده بود، ارائه نمود. درخواستی که در طول مدت خدمتم در اداره آرد و نان استان تهران فقط یک بار و از سوی او داده شد؛ تقاضای ابطال سهمیه روزانه 480 کیلوگرمی آرد یارانهای نانواییاش! البته درخواستهای مشابه نیز از سوی نانوایان باوجدانی به دستم میرسید که مقداری از سهمیه مازاد کم شود اما قطع کامل و دائم سهمیه فقط همین یک مورد بود.
فکر میکنم آن روزها جواز سهمیهای به این میزان در حدود 30 تا 35 میلیون تومان خرید و فروش میشد که مبلغی قابل توجه بود و درخواست آن نانوای عزیز بسیار خارج از عرف بود. چندان وارد جزئیات نمیشوم فقط همین بس که در پاسخ به تعجب من و اصرارم به ماندن در صنف گفت: «عمر خود را از زمان کارگری تا شاطری و دکانداری با وضو سپری کرده و سعی کردم نان طیب و طاهر به دست مردم بدهم، اینک که به دلیل کهولت سن دیگر قادر به اداره نانوایی نیستم و فرزندانم هم تحصیل کرده و به کار خود مشغولند و علاقهای به ادامه کار من ندارند، جایز نیست که نان شبههدار دست مردم داده شود چون مباشرم چند جوان خام را مشغول به کار کرده و آنان نیز به هیچ عنوان مراعات بهداشت را نمیکنند و چون این موضوع را با چشم خود دیدهام، یقین دارم از این به بعد ادامه پخت نان در این نانوایی جایز نیست پس سهمیه من را قطع کنید.»
در طول این سالها هر زمان که یاد این موضوع میافتم، ناخودآگاه جمله «درود به شرفت ای بزرگمرد» را به کار میبرم، مردی که پس از عمری زحمت، فقط برای رضای خدا از مادیات و منافع شخصی گذشت و از دید خود جایی را که اشغال کرده بود، خالی کرد و بدون هیچ چشمداشتی رفت و دیگر هرگز کسی سراغی از سهمیه آردش نگرفت.
امروز که خاطره حاج تقی را دوباره مرور کردم، به این فکر افتادم که چه خوب بود اگر بعضی افراد که در بخشهای مختلف در حوزه گندم، آرد و نان، چه در دولت و چه در بخش خصوصی، سالیان متمادی است که در حال خدمتند، مثل آن نانوای پیر یک روز در خلوت خود بنشینند و کلاهشان را قاضی کنند و به کارهایشان امتیاز بدهند. اگر به این نتیجه رسیدند که حضورشان در مسئولیت فعلی به نسبت سالیانی که در این پست و منصب بودهاند، مثبت است و هنوز میتوانند مثمر ثمر باشند، همین مسیر را ادامه دهند اما اگر دیدند که وجدانشان راحت نیست و در رودربایستی خود و دیگران قرار دارند، شک را از خود دور کرده و جای پارکشان را برای فردی مناسبتر خالی کنند که دنیا به سرعت میگذرد و زمانی به خود خواهند آمد که دیگر کار از کار گذشته و بود و نبودشان سودی برای کسی ندارد. شاید فرد جدید، مناسبتر از ما باشد! «حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا»
انشاءا...
غلامرضا مظاهری
بدون دیدگاه